ماجرای خانه وحشت یا خانه مخوف این روزها با دستگیری مردی به نام سعید که دختران فراری را هدف نیت شوم خود قرار میداد، جنجال زیادی به پا کرده است.
به گزارش حادثه نیوز، دختران فراری بخشی از آسیبهای اجتماعی هستند که به دلیل بیماری یا قرار گرفتن در تنگاهای معیشتی به امید یافتن زندگی بهتر، خانه را ترک میکنند، اما در معرض آسیبهای بیشتری قرار میگیرند. بعضی از این دختران به دلیل طلاق والدین، برخی به دلیل اعتیاد والدین و برخی دیگر که عمدتاً گروه نوجوان را شامل میشود، به دلیل هیجانات ناشی از سن بلوغ دست به این رفتار پرخطر میزنند.
در مورد پروندههایی مثل خانه وحشت رفتار قربانیان پرونده مورد تحقیق و درمان قرار نمیگیرند و خشونت به کار رفته در حادثه است که به سرعت منتشر و افکار عمومی را تحت تأثیر میدهد. زهرا و ساناز دو دختر ۲۱ ساله که مدتها در این حادثه تحت شکنجه جسمی، جنسی و روحی قرار گرفته بودند با بحرانهای هولناکی دست و پنجه نرم کردهاند و در صورتی که از سوی نهادهای قانونی حمایت نشوند و تحت درمان قرار نگیرند و مجبور به بازگشت به خانه شوند، بعید است بتوانند به زندگی ادامه دهند. خانه وحشت برای این افراد در واقع همانجایی است که مجبور به زندگی در آن بودند و از سوی پدر و مادر خود تحت شکنجه روانی قرار گرفتند و بعد از فرار به سرنوشتی مخوفتر از قبل مبتلا شدند، بنابراین تا زمانی که این دسته از خانههای وحشت وجود دارد، مجرمانی مثل سعید درهای خانههای خود را به روی دختران فراری باز میکنند.
دستهای دیگر از دختران، کسانی هستند که خانوادههایی آبرومند دارند، اما به دلیل بیماری پنهان دست به رفتار پرخطر میزنند، مثل شیما، دختری که چندی قبل از خانه فرار کرد و به دام پیرمردی شیطان صفت به نام بهلول گرفتار شد. بهلول بعد از اینکه چند ماه شیما را در خانهاش حبس کرد، سرانجام او را به قتل رساند و جسدش را در باغچه خانهاش دفن کرد.
آرزو هم یکی از دخترانی است که تا یک قدمی مرگ رفته و خانوادهاش را هم تا پرتگاه مرگ کشانده است. آرزو دختری ۱۳ ساله است و خانوادهای آبرومند دارد که در یکی از مراکز روانشناسی غرب تهران تحت درمان قرار گرفت و با کمک روانشناس توانسته به زندگی برگردد. او بعد از دوران بلوغ به دلیل هیجانات ناشی از سن بلوغ دست به رفتارهای پرخطر زد و تا یک قدمی رسوایی و مرگ پیشرفت. پدر آرزو در شرح رفتارهای پرخطر دخترش ماجرا را این طور شرح میدهد: وقتی دخترم به سن بلوغ رسید، دست به رفتارهای پرخطری میزد، البته این اتفاق به تدریج خودش را نشان داد. در خانه پرخاشگری میکرد یا لوازم خانه را میشکست. مشاور مدرسه و معلمان به تدریج از تغییر رفتار او آزرده شدند و بارها من و مادرش را به مدرسه دعوت کردند.
خودشان میدانستند دختران در این سن و سال ممکن است دچار چنین هیجاناتی شوند، با این حال رفتار دختر ما و افت تحصیلیاش باعث نگرانیشان شده بود. خیلی روزها در لوازمش سیگار یا قرص پیدا میکردیم. مدتی بعد پنهانکاری نمیکرد و مقابل ما یا در کوچه و خیابان سیگار مصرف میکرد. بعد از آن آرزو تحت نظر یک روانشناس قرار گرفت. ما برای عمده تغییرات رفتاری با مشاور مشورت میکردیم، اما آرزو به روانشناس که از اساتید دانشگاه علوم اجتماعی تهران بود، اعتماد نداشت، خودش صراحتاً به مشاورش میگفت که میلی به عمل کردن به توصیههای او ندارد. رفتارهای پرخطر دخترم همین طور ادامه داشت.
مدام اصرار داشت بیرون از خانه قدم بزند. همسرم مدام او را تعقیب میکرد. در جریان بررسی گوشی تلفن همراهش متوجه شدیم با پسری نوجوان ارتباط دوستی برقرار کرده است. از اینجا به بعد موضوع برای ما با دشواری بیشتری همراه بود. آرزو سر هر موضوع پیش پا افتاده جنجال به پا میکرد و از خانه بیرون میزد. آبروی ما در محل رفته بود و همه همسایهها متوجه رفتارهای دخترمان شده بودند. او با پوشش نامناسب در محل تردد میکرد، به طوری که هر رهگذری چه زن و چه مرد به او توجه میکرد. وضعیت من و همسرم در زندگی خیلی دشوار شده بود، به طوری که تحمل رفتارش را نداشتیم و مجبور شدیم محل زندگیمان را عوض کنیم. بیشتر شب و روز در کوچه و پارک به دنبالش میگشتیم.
در بررسی گوشی تلفن همراهش متوجه شدیم قصد دارد با همان پسر از شهر فرار کند، بنابراین لوازمی مثل اوراق هویتیاش را پنهان کردیم. رفتار بعدیاش اقدام به خودکشی بود. چندبار به پشت بام ساختمان رفته و تهدید به خودکشی کرده بود. همان زمان با کمک روانشناس توانستیم او را از این کار منصرف کنیم. انصراف او از این کار به منزله درست شدن رفتارش نبود بلکه چندبار هم با خوردن قرص دست به خودکشی زد، به طوری که مجبور شدیم یک بار او را به بیمارستان لقمان منتقل کنیم. در بیمارستان با دختران زیادی مثل آرزو مواجه شدیم که با همین مشکل مواجه بودند.
آرزو با کمک پزشکان از مرگ نجات پیدا کرد. آن زمان من و مادرش به مرگ فرزندمان راضی شده بودیم و از خدا میخواستیم او را از ما بگیرد تا از این رسوایی و سختی نجات پیدا کنیم. بعد از طی شدن درمان این بار به مشاور دیگری مراجعه کردیم. با راهنمایی او دخترمان را در یک مرکز دیگر پذیرش کردیم. آنجا بعد از انجام معاینات متوجه شدیم آرزو دچار بیشفعالی پنهان بوده و به دلیل هیجانات ناشی از سن بلوغ ناخواسته دست به این رفتار پرخطر زده است. آرزو با شیوه درمانی نوروفیدبک تحت درمان قرار گرفت و این روزها به او افتخار میکنیم.